صورتم را به شانه اش گذاشتم و گفتم :
دوست دارم ماه من و تو
همیشه پشت ابر بماند
و هیچکس از عشق ما با خبر نشود
آدمها حسودند
زمان بخیل است
و دنیا عاشق کش .... ..
صورتم را به شانه اش گذاشتم و گفتم :
دوست دارم ماه من و تو
همیشه پشت ابر بماند
و هیچکس از عشق ما با خبر نشود
آدمها حسودند
زمان بخیل است
و دنیا عاشق کش .... ..
مشکلی نیست بگویند طرف کم دارد
با تو آموخته ام عشق جنون هم دارد
جبرئیل غزل پیچش اندام توأم
دکمه در دکمه تنت حضرت مریم دارد
باز با ارتش زیبایی تو درگیرم
خط چشمت خبر از خط مقدم دارد
بعد هر حادثه امداد رسانی رسم است
لعنتی ! لمس تنت زلزله بم دارد
وعدههای سر خرمن همه ارزانی شیخ
با تو هر لحظه دلم میل جهنم دارد
من تو را در همه ثانیهها کم دارم
مشکلی نیست بگویند طرف کم دارد
علی صفری
خواستند از عشق آغوش و بوسه را حذف کنند !
عشق از آغوش و بوسه حذف شد ...
افشین یداللهی
عشق مثل درد دل منه با غم
مثل چشمای خیس یه آدم
دلیل سر به راه شدنه
عشق یعنی غیر تو از همه خستم
یعنی میگی مواظبت هستم
مثل راه نجات منه
میثم ابراهیمی
میپرستم تو را میپرستم من هنوز از هوای تو مستم
ای پریزاده مو پریشان روی از این خسته دل بر نگردان
ماه افسونگر سر به زیرم پای عشقت الهی بمیرم
هر چه خواهی بگو آخر کار عشق خود را برایم نگهدار
امید صباغ نو
نصف قهوه ات را که خوردی
بیا فنجانهایمان را عوض کنیم،
در کافههای شهر نمیشود یکدیگر را بوسید..
محمد شفیع زاده
بریزی روز و شب صد بار برفابِ سکوتت را
و یخهای کلامت را به روی آتشِ عشقم
که گویی حجمِ این سیلاب
بهر آتشِ سوداش خاموشی وَ تسکین است
ولیای ماهِ سردِ من!
دلارامِ رقیبانم!
به پنهانیِّ روحِ تو،
به عریانیِّ جانِ من
برودتهای رفتارت
نه آبی روی آن آتش
که آتش روی بنزین است
محسن نیکخواه
قفل بودم، دست تاباندی، ز خویشم باز کردی
چـوبِ خشکِ پیکرم را با نـوازش، ســاز کردی
خالیم کردی ز هست و نیست تا در دل بیایی
لیـک تـا سـر حــدِّ قتـلـم امـتناع و نـاز کــردی
دل بِبُردیّ و از آن پس، حالِ من را در فراقت
با تناسبهـای انـدامـت، عـجبْ ناسـاز کــردی
بیشتر مجذوب گشتم با وجودِ این که هر بار
در جــوابم چــهرهپــوشانی، ز نـو، آغـاز کردی
آنچنان سر تا به پایت پر ز نقش و پر نـگاری
خویش را در پیشِ چشمم ناگشودهْ راز کردی
محسن نیکخواه
با فاصلهای امن که آسیب نبینی..
بنشین و فقط شاهد ویرانی من باش..
سید تقی سیدی
امشب دلم آرزوی تو دارد
نجواکنان و بی آرام، خوش با خدایش
مینالد و گفت و گوی تو دارد
تو ، آنچه در خواب بینند
پوشیده در پردههای خیال آفرینند
تو ، آنچه در قصه خوانند
تو ، آنچه بی اختیارند پیشش
و آنچه خواهند نامش ندانند
امشب دلم آرزوی تو دارد.
دل آرزوی تو وانگاه
این بستر تهمت آغشتهی چشم در راه
بوی تو ، بوی تو ، بوی تو دارد.
مهدی اخوان ثالث
تعداد صفحات : 0